۱۳۹۳-۰۷-۲۳

ماهی سیاه کوچولو


این‌جا هم می‌نویسم که یادم نرود که هر شب قبل از خواب، برای دختر/پسرم یک داستان از «صمد بهرنگی» بخوانم؛ مخصوصا «ماهی سیاه کوچولو» را به‌تکرار. 

♠ «مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به‌سراغ من بیاید؛ اما من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به‌پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک‌وقت ناچار با مرگ روبه‌رو شوم که می‌شوم - مهم نیست؛ مهم این است که زندگی یا مرگ ِ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...».

♠ ماهی سیاه کوچولو گفت:
«شما زیادی فکر می‌کنید. همه‌اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم، ترستان به‌کلی می‌ریزد».

♠ «من می‌خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی این‌که تو یک جا هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ؛ یا این‌که طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟»



  پ‌ن: هر سه نقل‌قول فوق از داستان «ماهی سیاه کوچولو» نوشته صمد بهرنگی انتخاب شده است؛ و هم‌چنین مجموعه کامل «داستان‌های بهرنگ» را نشر اختر تبریز منتشر کرده است. 

۱۳۹۳-۰۷-۱۹

شاعرانه می‌گویم نرو


«نهی با غرض تمنا» می‌دانی یعنی چه؟ 
یعنی وقتی فقط یک «نرو»ی ِ ساده می‌گوید، در اصل دارد التماس می‌کند، تمنا می‌کند، به‌پایت می‌افتد، قسم‌ات می‌دهد، زار می‌زند که نروی. 

  پ‌ن: «امر با غرض تمنا» هم داریم که «برگرد». 

۱۳۹۳-۰۷-۱۶

سایه‌های چوبی




«وقتی عکس‌های قدیمی را نگاه می‌کنی مرده‌های توشان با بقیه فرق دارند؛ چشمان‌شان خالی است. خالی‌خالی هم نه، اندکی امید، چیزی شبیه وحشت، نه مثل ترس از مرگ. مانند کسی که از بلندی پرت شده، میانه راه است، ترس سقوط دارد و هرلحظه کمی امید دارد که دستی از بالا می‌گیردش». 

«سایه‌های چوبی» از آن دست مجموعه داستان‌ها بود که دوست دارم؛ نویسنده مستقیم سراغ حقیقت‌های تلخ رفته و واقعیت را فدای شاد نویسی و جذب مخاطبِ گل و بلبل‌پسند نکرده است. داستان‌ها پر از وحشت و تعلیق است و اندکی امید؛ خیلی کم، که حتی کفاف زنده‌ماندن هم نمی‌کند. البته گاهی این تعلیق چنان عمیق می‌شود که آشفته می‌نماید و با یک‌بار خواندن نمی‌شود محتوای داستان را فهمید. و البته باز تاکید کنم که این نظر یک خواننده است که چیز زیادی از نقد حرفه‌ای ادبی نمی‌داند. شاید اگر فرم داستان‌ها و شیوه‌ای که یک زن خسته برای تعریف زندگی روزمره‌اش برای شنونده‌ای ناشناس انتخاب کرده است را درنظر بگیریم، این آشفته‌گی خیلی هم منطقی به‌نظر بیاید. برای فهمیدن این داستان‌ها می‌بایست پابه‌پای نویسنده و قدم به قدم با تصویری که می‌سازد، پیش رفت و زندگی را از زاویه‌یِ دید یک زن و گاه یک مادر نگاه کرد. نویسنده کتاب کسی است که زن بودن، همسر بودن و مادر بودن را خوب بلد است، و از این موضوع برای روایت از زندگی زن‌های مجموعه‌اش نهایت استفاده را کرده است. از ویژگی‌های دیگر این مجموعه که باعث جذابیتش شده، «شناور بودن در زمان» است. هر داستان، از شروع تا انتها چنان خواننده را جذب می‌کند که نمی‌شود نیمه‌کاره رهایش کرد.
داستان‌ها سانسور ندارند، و بار اروتیک اندکی هم که در بعضی داستان‌های مجموعه دیده می‌شود به ملموس بودن کتاب کمک کرده است. همین آزادی گفتار نویسنده باعث شده تا داستان‌ها روایاتی از زندگی واقعی، همراه با تلخی‌ها و شیرینی‌هایش باشد؛ و به‌مانند آثار بعضی نویسندگان زن نباشد که خالق عشق‌های آبکی و تین‌ایجر پسند هستند و چاپ‌های چند دهم را تجربه می‌کنند!
این مجموعه از ده داستان کوتاه تشکیل شده است. راوی دو داستان اول، مرد است؛ ولی نویسنده از این تریبون استفاده سو نکرده و هم‌چنان بر مسیر راست‌نویسی و حقیقت‌گویی مانده است!
در مورد این مجموعه، می‌بایست یک منتقد آشنا به فن نقد و ادیب بنشیند و داستان به داستان بخواند و بنویسد. و این‌که من چند خطی در مورد این کتاب بنویسم جسارتی‌ست قابل بخشش، که دوستش داشتم!

مجموعه داستان کوتاه «سایه‌های چوبی» لیلا معظمی را نشر نوگام منتشر کرده، که از لینک زیر می‌توانید به‌رایگان این کتاب، و سایر آثار منتشرشده توسط نوگام را دانلود کنید. +