مگر به کجای ِ جهان میشود دل بست؟
آیا به بهار و گلهایش؟
یا به اپرای دستهای پدر؟
در این روزها که دردهایم موسمیتر از بادهای پاییزیست،
نه زنی میخواهم زیبا که تسکینم دهد،
نه نوشابهای سکرآور که شادمانم کند
و نه افیونی که بلندپروازم
نه!
من فقط تفنگی میخواهم
که سر به شانهاش بگذارم و
با هم زارزار گریه کنیم.
دردهای موسمی - سجاد سوری - نشر سایهگستر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر