«بچهها وقتی میخندند یعنی شادند، وقتی گریه میکنند یعنی غمگیناند. باید بزرگ بشوند تا یاد بگیرند وقتی غمگیناند لبخند بزنند و گاهی بهخاطر شادیشان گریه کنند».
«عینکو»ی ِ زهرا فخرایی را یککله خواندم. روایتهای کتاب آنقدر شیرین و خواندنی جلو میرفتند که نمیشد نخوانده کنارش گذاشت. مینیمالهای جذاب که اگر اشتباه نکنم روایتهای واقعی از زندگی خود زهراست، با تصویرسازیهای جالب و متفاوت که آنهم کار خودش است، همراه شده و در نهایت کتابی شده که علاوه بر لذتبخش بودن برای خود فرد، میتواند بهترین هدیه برای کودکان و بزرگسالان کتابدوست باشد.
در شناسنامه کتاب نوشته شده: «داستانهای کودکان». یادم باشد که اگر روزی کودکدار شدم، شبها قبل از خواب برایش داستانهایی بخوانم که در آن از عشق، سیگار، فیسبوک و دوستپسر تعریف شده باشد! بدآموزی؟ بدآموزی این حرفها مال نسل ما و نسلهای پیشتر بود! نسل بعدی چه بهتر که در آغوش پدر این حرفها را یاد بگیرند!
چاپ اول «عینکو» را نشر «حوض نقره» در بهار 93 با قیمت 9000 تومان منتشر کرده است.
پنیک: این کتاب را دوست خوب و مجازیاَم «میثم قاسمزاده» بهمناسبت روز تولدم هدیه کرده بود؛ و انگیزهای شد برای من که در فرصتهای مناسب پیشرو این کتاب را به چند دوست دیگر هدیه کنم تا در لذت ِ عینکو باهم شریک باشیم.
پندو: یکی از روایتهای کتاب در مورد مستی است، و در تصویرش هم زهرا را کنار چند بطری خالی با گیلاسی در دست میبینیم! همینطوری برایم جالب بود!
«من این را میدانم که همیشه زمین بهدور خودش میچرخد و همیشه ایستادن باید سخت باشد. امشب هم زمین بهدور خودش میچرخد و ایستادن سخت است؛ ولی بیشتر از دیشب و شبهای قبل».
*عنوان این پست، نوشتهایست از همین کتاب.
نوشته هاتون رو دوست دارم. ممنون برای معرفی این کتاب. موفق باشید
پاسخ دادنحذفلطف دارید. ممنونم
حذف