۱۳۹۴-۰۱-۰۱
۱۳۹۳-۱۲-۲۸
در زندگی آقای سلیمان، تراژدی پنهانی وجود داشت
•
موضوع این رمان، داستان
یک راننده تاکسی فرانسوی به نام «ژان» است که اتفاقی با آقای سلیمان، که تاجری ثروتمند
است، آشنا میشود و با فعالیت در بنیاد خیریهی آقای سلیمان با اتفاقاتی مواجه میشود.
در یکی از همین رویدادها، ژان با زن خوانندهای به اسم «کورا لمنیر» آشنا میشود
که سالهاست از یاد مردم فراموش شده، و ژان تلاش میکند او را به زندگی امیدوار
کند.
•
بخش آغازین کتاب، آنچنان
که باید و شاید خواننده را جذب نمیکند. حتا اگر روی جلد «رومن گاری» بهچشم نمیخورد،
میشد نیمهکاره رهایش کرد! راوی سعی میکند با کلمات حس تعلیقی را ایجاد کند که
چنان کارگر نمیافتد. ولیکن رفتهرفته موضوعات مطرح شده در داستان، سر وُ شکل مرتبتری
بهخود میگیرند و خواننده را تا انتها، پای کتاب نگه میدارند. «شاه سلیمان» جزو
آثار مطرح و فوقالعادهی رومن گاری نبود، ولیکن معتقدم هر خطی از قلم رومن گاری،
ارزش بارها خوانده شدن را دارد. «شاه سلیمان» را نشر مصدق با ترجمه کیومرث پارسای
منتشر کرده است.
«رمز و راز همواره
گشایندهی دروازه امید است؛ پدیدهای که هرگاه هیچ چارهی دیگری نباشد، افراد به
آن نیاز شدیدی مییابند.» -از متنِ کتاب
•
سلیمان علاقهی عجیبی
دارد. کارتپستالهای قدیمی را که معشوقی برای عاشق خود فرستاده است، جمع میکند؛
و طوری وانمود میکند که انگار مخاطب آن کارتها خودش است. مثلا اگر روی کارت
نوشته شده باشد که در ساعت چند، فلانجا به دیدنام بیا، با اینکه سالها از آن
قرار عاشقانه گذشته است، باز آقای سلیمان سر همان ساعت، بهقرار میرود تا یاد
عشاق ناشناخته و گمنام را زنده نگه دارد.
«هشتاد ساله هستم و کسی
را ندارم که حتی برایش بگریم. تنهایی وحشتناک، یعنی از دست دادن فردی که به او
عشق میورزیم، ولی از آن وحشتناکتر، تنهایی اندوهباری است که کسی را برای از
دست دادن نداشته باشیم. بههمین دلیل، هنگامی که به این آلبومها مینگرم...» -از
متنِ کتاب
پنیک: عنوانِ این
نوشته، جملهایست از متن همین کتاب.
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
0
کامنت
برچسبها:
آثار رومن گاری,
تراژدی,
رمان,
رومن گاری,
شاه سلیمان,
کیومرث پارسای,
معرفی کتاب,
نشر مصدق,
نقل قول
۱۳۹۳-۱۲-۲۱
بهخاطر میآورمات؛ بیکه دوستات داشته باشم دیگر
کاش حافظه آدمی پیش از احساساش از میان میرفت. ولی معالاسف این احساساتِ انسانیست که در نابودی، بر حافظه پیشی میگیرد؛ پیش از آنکه فراموش کنی، دیگر احساساش نمیکنی.
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
0
کامنت
۱۳۹۳-۱۲-۱۸
بعد کل شب رُ هم تا صبح، یادمه
+ خب خسته شو.
- خستهشم بشم عین ِ تو؟ که یادت نمیاد.
+ آخه اینطوری به چه درد میخوره؟
- به این درد که یادمه. صبح که پا میشم تا شب یادمه.
رادیو چهرازی : اپیزود چهاردهم
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
1 کامنت
برچسبها:
اپیزود,
دانلود,
رادیو چهرازی,
نقل قول
۱۳۹۳-۱۲-۱۶
دور، همان «نیست» است
گاهی چنان دور میروند، گاهی چنان دیر میرسند که آدمی فراموشش میشود، آن حسِ خوبِ کنارِ ایشان بودن، چه بود.
رومن گاری در «مردی با کبوتر» نوشته است: «دخترم دیر شده. خیلی دیر رسیدی. تو با
همهیِ حسن و جمالت، با تمام دنیای زیبایی که فقط زن قادر است روی این زمین به یک
مرد بدهد، دیر رسیدی! او دیگر قادر به احساس و لذت بردن از اینها نیست.»
گاهی دیگر نمیتوانی؛ بس که دیر رسیدهاند.
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
0
کامنت
۱۳۹۳-۱۲-۱۵
مردی با کبوتر : رومن گاری
«در سال 1958
رومن گاری که عضو هیئت نمایندگان سازمان ملل متحد بود تصمیم گرفت - بهدلیل الزام
در حفظ حقوق - مردی با کبوتر را با نام مستعارِ فوسکو سینیبالدی منتشر نماید».
- از یادداشت
ناشر فرانسوی کتاب (گالیمار)
• رومن گاری نویسندهایست که در آثارش با کلمات
تصویر خلق میکند؛ و اینبار در «مردی با کبوتر» تصاویر خندهدار و کنایهآمیزی
نسبت به سازمان ملل آفریده است. «گاری» مردیست از متنِ خود سازمان ملل، که عظمتِ
شیشهای آن تشکیلات را بهطنز میگیرد! و تلاش میکند تا جنبههای پنهان از دید
عموماش را آشکار کند. در این میان، حتا خبرگزاریها و خبرنگاران هم از گزند طنز
تلخِ گاری در امان نیستند! در قسمتی از متن کتاب، نقش و موضعگیری سازمان ملل در
مسائل جهانی را در دیالوگی بین رییس سازمان و یکی از اعضای عالیرتبهی آن، بهشکلی
هجوآمیز بهسخره میگیرد:
« + پس مثل همیشه
رفتار کنیم؟
- این مسلم
است.
+ تصمیمی
نگیریم؟
- تصمیمی
نگیریم.
+ خب، پس بهسراغ
باقی مسائل برویم!»
• زمانی که «فرانکی»، معشوقهی «جانی»
(مردی با کبوتر)، قصد دارد او را ترک کند، به رییس بزرگِ هوپی میگوید که اگر جانی
عاشق دختر دیگری بود، میتوانست با آن دختر رقابت کند و حتا اگر لازم شد چشمهایاش
را هم دربیاورد! اما در مقابل یک فکرِ زیبا شانسی ندارد، چرا که نمیتوان آن را
از بین بُرد و هرچهقدر هم که بیشتر زخمیاش کند، انسانها را بیشتر بهوجد میآورد.
• «و فقط هم دو راهحل موجود است: آنقدر بخندیم
تا منفجر شویم، یا فقط منفجر شویم!»
- از متن کتاب
• «مردی با کبوتر» را نشر ثالث، با ترجمه «لیلی
گلستان» منتشر کرده است.
پست مرتبط:
یادداشتی برای رومن گاری { http://goo.gl/s60aDw}
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
0
کامنت
برچسبها:
رومن گاری,
سازمان ملل,
لیلی گلستان,
مردی با کبوتر,
معرفی کتاب,
نشر ثالث,
نقل قول
همهچیز از «گودر» و با «خداحافظ گاری کوپر» شروع شد
•
تصمیم گرفتهام تا پایان سال جاری (و اگر
شد در سالِ آتی)، هر هفته یک کتاب بخوانم. هفتههای گذشته «خانه خاموش» از اورهان
پاموک { http://goo.gl/wGogdb }، «سهشنبهها با موری» از میچ آلبوم { http://goo.gl/VSj48J } و «گروه محکومین»
کافکا { http://goo.gl/Vgh0HD } را خواندم. در حال حاضر تنها دو کتابِ
نخوانده در کتابخانهام دارم، که هر دو آثاری از رومن گاری هستند؛ «مردی با
کبوتر» و «شاه سلیمان». (البته اگر «چنین گفت زرتشت» ِ نیچه را حساب نکنیم، که
برای روز مبادا نگهاش داشتهام!). همین مساله انگیزهای شد تا یادداشتی در مورد
علاقهام به رومن گاری و مجموعه آثارش بنویسم.
• رومن کاسو، رومن گاری، فوسکو سینیبالدی،
امیل آژار؛ این تکثر اسم مستعار باعث شده تا رومن گاری تنها نویسندهای باشد که دو
بار موفق به دریافت جایزه ادبی گنکور شده است. در سال 1956 برای کتاب «ریشههای
آسمان» جایزه گنکور را دریافت کرد و درحالیکه اصولا این جایزه بیش از یکبار به
یک نویسنده داده نمیشود، در 1975 رمان «زندگی در پیش رو» با نام مستعار امیل
آژار، گنکور را بهخود اختصاص داد. رومن گاری 21 رمان با نام اصلی خود، «مردی با
کبوتر» را با نام مستعار فوسکو سینیبالدی، و چهار رمان: نازنازی، شاه سلیمان، نام
مستعار و زندگی در پیش رو، را با نام مستعار امیل آژار منتشر کرده است.
• مجموعه داستان «قلابی» را نشر چشمه، با
ترجمه «سمیه نوروزی» منتشر کرده است. مترجم در مقدمه کتاب توضیح داده که این
مجموعه، پنج داستان از مجموعهای ده داستانیست، که پنج داستان آن را قبلا استاد
ابوالحسن نجفی با عنوان «پرندگان میروند در پرو میمیرند» ترجمه کرده است.
• «لیدی ال» را انتشارات ناهید با ترجمهای
از «مهدی غبرایی» منتشر کرده است. رمانِ «لیدی ال» روایتیست از عشق، میانِ آرمان
(مبارزی آنارشیست) و دیانا (دختری عاشقپیشه) که هرکدام با داشتههایشان عشق را
ابراز میکنند. گاهی عشق پیشی میگیرد و گاه فدای مبارزه و آرمان میشود. غبرایی در
مقدمه کتاب نوشته است: «برخی میدانند که فیلمی با بازی سوفیا لورن و پل نیومن از
روی این رمان ساخته شده، اما بهزعم من، فیلم جنجالی تایتانیک هم مایهی اصلی عشق
را از همین رمان برداشته است».
«هدفِ هنر
نجاتِ جهان نیست، بلکه آن است که دنیا را پذیرفتنیتر کند». - از متنِ کتاب.
• گفتم که همهچیز با «خداحافظ گاری کوپر»
شروع شد. حتا خاطرم هست آن زمان که هنوز نخوانده بودماش، در گودر نوشتم که هنوز
کتاب را از نزدیک ندیدهام، ولی نصفاش را خواندهام! این رمان، از آن کتابهایی
بود که ما گودریها عاشقاش بودیم. پر از نقلقولهای کوتاه و خواندنی که جان میداد
برای نوت کردن! خداحافظ گاری کوپر را انتشارات نیلوفر با ترجمه «سروش حبیبی» منتشر
کرده است.
«همهی هنرها
با معجزه رابطهی نزدیک دارند». - از متن کتاب.
«بعضی وقتها،
معمولا نیمهشب، شماره تلفن خودش رو میگیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و
مشغول دروغ گفتن بهخودش نیست». - از متنِ کتاب.
پیشتر نیز نوشته
بودم:
جایی از
«خداحافظ گاری کوپر» به داستانِ زنی اشاره شده که خاکستر معشوقاش را به خانه میآورد
و آن را در یک ساعت شنی میریزد و میگوید: «خیال کردی راحت شدی؟ حالا با من پیر
شو». { http://goo.gl/FqH3cR }
• «زندگی در پیش رو» از رمانهای بیشتر
شناخته شدهی رومن گاری در ایران است. این رمان را نشر بازتابنگار با ترجمه «لیلی
گلستان» منتشر کرده است. مترجم در مقدمه کتاب نوشته است: «او این دنیای پر از ذلت
و خواری و درد و خشونت و تحقیر را با رنگی گلبهی نقش کرده. این دنیا را پذیرفته و
دقیقا تفاوتِ دیدِ او با دید آنها که قبلا تصویرگر این دنیا بودهاند، در همینجاست.
پسربچهی قصه نه خشونت بچههای خاص آن محل را دارد و نه نرمشِ آنها را. او اخلاقی
خاصِ خود دارد. به نیابتِ نویسنده در آن محل حضور یافته و گاهگداری حرفهای بهاصطلاح
گندهتر از دهانش میزند...».
«شصت سال پیش
که جوان بودم، با زنِ جوانی آشنا شدم. او مرا دوست داشت، من هم دوستش داشتم. هشت
ماه گذشت و بعد، خانهاش را عوض کرد. حالا که شصت سال گذشته، هنوز هم بهیادش
هستم. بهش گفتم: فراموشت نمیکنم. سالها گذشت و فراموشش نکردم. گاهی اوقات ترس
برم میداشت چون هنوز زندگیِ درازی در پیش داشتم، و چطور میتوانستم به خودم، به
خودِ بیچارهام، اطمینان بدهم درحالی که مدادپاککن بهدستِ خداست؟ اما حالا،
آرامم. دیگر جمیله را فراموش نمیکنم. وقت زیادی باقی نمانده. پیش از اینکه فراموشش
کنم میمیرم». - از متن کتاب.
پیشتر نیز نوشته
بودم:
«محمد»ِ زندگی
در پیش رو، یکروز میفهمد چهار سال بزرگتر شده است، در حالی که برای مردم عادی
چهار سال طول میکشد تا چهار سال بزرگتر شوند. و از آن روز بهبعد، زندگیاش مثل
چهارده سالهها میشود، نه ده سالهها. ما هم داشتهایم در زندگیمان، شبهایی را
که «جوان» خوابیدهایم، و صبحاش که بیدار شدهایم دیدهایم که - آه خدای من! -
چقدر پیر شدهایم. مگر نه؟
• «ریشههای آسمان به رومن گاری امکان میدهد
نمایشگاهی از شخصیتهای بدیع طرحریزی کند که مورل (قهرمان داستان) نمایانگر آنهاست
و بهحول مضمون مدارا، تمثیلی اومانیستی وسیعی بسازد با این اندیشه که انسانها بهقدر
کافی بلندنظر هستند که حضور فیلها را بپذیرد.» - پشت جلد کتاب.
«ریشههای
آسمان» را نشر ثالث با ترجمه «منوچهر عدنانی» منتشر کرده است. داستانِ این کتاب
روایت مردیست که ایمان دارد میتواند از فیلها در مقابل انسانها محافظت کند و
همه داشتههایش را نیز پای این عقیده میگذارد.
«وقتی شکستنِ
رکوردِ تنهایی مطرح باشد، هر یک از ما خود را صاحبِ روحی قهرمان مییابد.» - از
متنِ کتاب.
• نوشتنِ این یادداشت بهانهای شد تا
دوباره تورقی در آثارِ رومن گاری داشته باشم. روایتهای گاری، خواه داستانهای
کوتاهاش باشد، و یا رمان پانصد صفحهایاش، چنان روحِ مخاطب را بهتکاپو وامیدارد
و درگیر میکند که نمیتوان نیمهکاره رهایش کرد. گاری کلمات را بهبازی میگیرد و
از آنها تصاویری میآفریند که خواننده را وادار میکند همانچیزی را ببینید که
نویسنده میدیده است. یکی از دلایل دیگری که رومن را دوست دارم، شیوهی روایتِ
منحصر بهفرد او و جملات قصاریست که لابهلای نوشتههایش گنجانده است. همیشه دوست
داشتم میانِ لذتبردن از کلیات یک داستان، جملهای هم بخوانم که من را بهفکر فرو
ببرد. دربارهیِ «مردی با کبوتر» و «شاه سلیمان» هم بعد از خواندنشان خواهم نوشت.
چاپِ اول «مرگ» را هم قرار است از سمیه
نوروزی (مترجم کتاب) { http://goo.gl/jf01ey } بگیرم. خودش قول داده است!
• رومن گاری در 66 سالگی (1980) و در اوجِ
شهرتِ ادبیاش، تصمیم گرفت با شلیک گلوله به زندگیاش پایان دهد؛ و در نامه خودکشیاش
نوشت:
«خیلی خوش گذشت. ممنون و خداحافظ».
پن: تمامِ
نوشتههای قبلی و بعدیام دربارهی «رومن گاری» را میتوانید از این لینک پیگیری
کنید. { http://goo.gl/HEJQ5u }
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
1 کامنت
برچسبها:
آثار رومن گاری,
امیل آژار,
خداحافظ گاری کوپر,
رمان,
رومن گاری,
سمیه نوروزی,
فوسکو سینیبالدی,
گنکور,
گودر,
معرفی کتاب
۱۳۹۳-۱۲-۱۳
دستهایم را بگیر؛ تنهایی ام یخ کرده است
همیشه که
نباید زمستان باشد
گاهی باید
بیبهانه دستهای
هم را گرفت.
• رحمان نقیزاده
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
0
کامنت
۱۳۹۳-۱۲-۱۰
به بهانهی «گروه محکومین» ِ فرانتس کافکا

هرچهقدر که از موری ِ
«سهشنبهها با موری» دور بودم { http://goo.gl/Q1MBUl}، به کافکا و صادق هدایت احساس نزدیکی میکنم؛ و چه اتفاقی بهتر از
این که کتاب یکی از آنها را، آن یکی ترجمه کرده باشد و بخوانی! «گروه محکومین» را
بار دومیست که تهیه میکنم. بار اول، سال هشتاد وُ هفت در همدان بود، که دزد به
اتاق خوابگاهمان زد و چون پولی از کمد من پیدا نکرده بود، چند کتابی که از کافکا
و هدایت خریده بودم را به تاراج برد!
«بههرکس پناه میبریم،
از ما میپرسد: شما هستید؟، و به راهِ خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم
و یا بهطرز مبهمی از آن آگاهیم؛ این گناه، وجود ماست». - پیامِ کافکا / صادق
هدایت
میخواستم در مورد این داستانِ
کافکا، چیزی بنویسم اما خواندنِ «پیام کافکا»یِ صادق هدایت بهمن فهماند که چیزی
بیشتر از آنکه هدایت در مورد کافکا نوشته است، را نمیتوانم بنویسم. پیام کافکا،
در ابتدای همین کتاب منتشر شده و هدایت در آن به واکاوای شخصیت و نقد وُ بررسی گروه
محکومین و سایر آثار کافکا پرداخته است. هدایت، علاوه بر کاراکتر نویسندگی خودش،
بهعنوان یک مترجم و منتقد، پلیست که ما را تا دنیای کافکا همراهی میکند. پس بی
آنکه زیادهگویی کنم، تنها چند نقلقول از پیام ِ کافکا مینویسم:
«دنیا را نه آنچنانکه هست؛ بلکه آنچنانکه با منافعشان
جور درمیآید میخواهند به مردم بشناسانند و ادبیاتی در مدح ِ گندکاریهای خود میخواهند
که سیاه را سفید و دروغ را راست و دزدی را درستکاری وانمود بکنند؛ ولیکن حسابِ
کافکا با آنها جداست».
«ادبیات برای کافکا
تفنن نبوده؛ او کاملا به ماموریت و ارزش و اهمیت کار خودش هوشیار است. عبارتپردازی
و جملهسازی و هنرنمایی در نوشتههایاش دیده نمیشود. او کسی است که زبان ساده و
سبک خود را پیدا کرده است. حتی میل و شهوت خودستایی هم ندارد:
از آنچه مربوط به
ادبیات نمیشود بیزارم. از گفتگو (ولو راجع به مسائل ادبی باشد)، خسته میشوم. از
دید و بازدید بهطرز مرگباری گریزانم. رویهمرفته گفتگو از آنچه من به اهمیت و
جدی بودن و حقیقتاش میاندیشم، محرومام میکند».
«گروه محکومین» را انتشارات گهبد، با ترجمه صادق هدایت منتشر کرده است.
ارسال شده توسط
رحمان نقیزاده
2
کامنت
برچسبها:
ادبیات,
انتشارات گهبد,
پیام کافکا,
سهشنبهها با موری,
صادق هدایت,
فرانتس کافکا,
کتاب,
گروه محکومین,
معرفی کتاب
اشتراک در:
نظرات (Atom)



