«روزنامهها که کاملا زیر نظارت بود قابل خواندن نبودند. سانسور دامن کتابها را نیز میگرفت و کتابخانهها و دانشگاه را خالی میکرد. حزبهای مخالف پیوسته حرف میزدند: آنها خود را نگهبانان آزادیهای دموکراتیک میشمردند. همه، حتی [.1.] خواستار قانون اساسی و انتخابات بود، اما صدایشان سال به سال یواشتر میشد و دیگر به گوش نمیرسید. [.2.] منفور بود، ولی کسی نمیدانست چه کسی را باید جایگزین او ساخت. هرگاه با کسی از انتخابات [.3.] صحبت میکردید به شما میخندید. باری، [.4.] کشوری مینمود که تسلیم است و بدبختی بهصورت تب در آن ثابت شده است.»
پُر کردید؟ امیدوارم تقلب نکرده باشید! احتمال میدهم که چندتایی را اشتباه حدس زده باشید. پیش از خواندن کلمات حذفشده، بدانید که این پاراگراف، نقلقولی بود از کتاب «جنگ شکر در کوبا» نوشته «ژان پل سارتر»، با ترجمۀ جهانگیر افکاری که سال 1960 میلادی منتشر شده است. (پنجاهوُهفت سال پیش!)
1: حزب کمونیست
2: باتیستا
3: عمومی
4: کوبا
پن: این کتاب با عنوان فرانسوی «Ouragan sur le sucre» و انگلیسی «Sartre on Cuba» برای اولینبار در سال 1960 منتشر شد.