تنهاییام بس ژرف است. به رفیقی نیازی ندارم، اما گاهی لازم میشود، از خودم بگویم، و هیچکس نیست که با او صحبت کنم. فکر کردن ِ تنها کافی نیست؛ و مادامی که فکر را به رشتۀ کلام درنیاورم، از وضوح و دقت بهدور میماند: اندیشه را عینا باید مثل سرباز یا تیر تلگراف به صف کنی، مثل خط آهن امتدادش دهی، از روی پل بگذرانی، خاکریز و پیچی احداث کنی و در محل آشنا، توقفگاهی ترتیب دهی. تنها آنوقت است که همهچیز روشن میشود. این جادۀ کمرشکن و مهندسی را بهنظرم آدمها منطق ِ پیوستگی مینامند و پیمودنش برای آنهایی که میخواهند عاقل باشند، اجباری است. برای بقیه اجباری در کار نیست و آنها میتوانند هرطوری که دلشان خواست ول و سرگردان طی کنند.
یادداشتهای شیطان - لیانید آندرییف - حمیدرضا آتشبرآب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر