سیگار بکش
بهعنوان یک زن
نسبت به مردی که سیگار میکشد
احساس ضعف میکنم
چقدر بوی تنباکوی تو خوب است
در این روزها که دنیا به استقبال سرما میرود
در کنار قهوهها
روزنامههای خاکگرفته
و فنجانهای شکسته...
سیگار بکش
چراکه هیچچیز
بهتر از مردی نیست که در کنجی بنشیند
در دود سیگارش محو شود
و مرا با خود محو کند
مردی که انگشتانش را به پیشانیاش تکیه بدهد
و فکر کند...
سیگاری دیگر روشن کن
با آتش چشمانم
و خاکسترش را کف دستم بریز
من از سوختن برای تو
شکنجه نمیشوم
من بهعنوان یک زن
راضیام به اینکه که اینجا بنشینم
ساعتها روی همین صندلی
به چهره جدی تو نگاه کنم
و رگهای دستت را بشمارم
رگهای دستت آرامم میکند
و خطهای سالخوردگی که
اینجا و آنجا کشیده شدهاند
سیگار بکش
هیچچیز بهتر از مردی نیست که
یک گوشه بنشیند
در دود سیگارش محو شود
و مرا محو کند
آتشم بزن...
خانهام را به آتش بکشان
مانند دیوانگان
رفتار کن
برای من بهعنوان یک زن، تنها همین کافی است
که احساس کنم حمایتم میکنی
برای من
دستی کافی است
که دراز شود
تا عرق پیشانیام را خشک کند
دستی کافی است
که آرامم کند
و لای موهایم
گرهی از ساقههای لیمو جا بگذارد
سیگار بکش
هیچچیز بهتر از مردی نیست که
یک گوشه بنشیند
در دود سیگارش محو شود
و مرا محو کند...
- نزار قبانی
از مجموعهشعر: معشوقهی من و سیگارهایم - انتشارات آنیما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر