«فاجعه است. ولی
دستش به من یکی نمیرسد. هرگز. بهنظرم باید چیز دردناکی باشد.» این جملات را رومن
گاری در پاسخ به پرسشگری که از او دربارهی «پیری» پرسیده بود میگوید. همانکسی
که در اوج دوران نویسندگیاش، زمانی که شصتوُ شش سال دارد و به چند نام مختلف،
کتابهای فوقالعادهای منتشر میکند، مینویسد: «خیلی خوش گذشت. ممنون و
خداحافظ.» و خودکشی میکند.
«اوضاع در
ارتفاعات کلیمانجارو روبهراه است» آخرین مجموعه داستانیست که از نویسندهی محبوبم،
رومن گاری، خواندهام. این مجموعه را سمیه نوروزی ترجمه و نشر چشمه منتشرش کرده
است. و خود سمیه عزیز زحمت کشیده، برایم فرستاده است. این کتاب مجموعهای است از پنج داستان کوتاه
رومن گاری: پرندگان میروند در پرو بمیرند، آدمپرست، همشهری کبوتر، اوضاع در ارتفاعات
کلیمانجارو روبهراه است و تاریخیترین داستان. علاوه بر اینها، در پایان کتاب
بیست سوال از مصاحبهی کارولین مانی با رومن گاری، که سه سال پیش از خودکشیاش
انجام گرفته، قرار داده شده است. نقلقول ابتدایی پست را هم از همین مصاحبه
برداشتهام. مثل همیشه ترجمههای سمیه نوروزی در کنار داستانهای رومن گاری،
مجموعهای خواندنی و لذتبخش را به کتابخوانها و علاقهمندان ادبیات داستانی
هدیه کرده است. من کتاب را در شرایط سختی، در محل کارم و با مشقت خواندم! ولی
امیدوارم شما در شرایط بهتری بتوانید این مجموعه و سایر آثار رومن گاری را بخوانید
و تا میتوانید و میشود لذت ببرید. چون فرصت نمیکنم نقلقولهای دوستداشتنی
کتاب را جداجدا بنویسم، همینجا چند بخش کوتاه را مینویسم.
«یک عشقِ
واقعی حتما میتواند اوضاع را سروسامان بدهد. تنهایی بعضی صبحها همینطوری میآمد
سراغش؛ تنهایی ِ لعنتی: جای آنکه کمک کند تا نفستان بالا بیاید، از پا درتان میآورد.»
«دیگر به کسی
نامه نمینوشت، دیگر نامهای برایش نمیآمد، هیچکس را نمیشناخت: دل کنده بود از
همه، مثل تمام آن لحظههایی که بیخود دستوپا میزنی بلکه دل از خودت بکنی.»
«مرد عادت
داشت انگار: موج نهم تنهایی بود این؛ شدیدترینش، همانکه از خیلی دورترها میآید،
از دل دریا، میزندتان زمین و باز بلندتان میکند، پرتتان میکند به قعر و بعد یکهو
ولتان میکند بهحال خودتان، درست اندازهای که وقت کنید دوباره برگردید بالا،
روی آب، دستها روبهآسمان، آغوشْ باز، در نهایتِ تلاش برای آویزان شدن از اولین
پر ِ کاهِ آبآورده.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر