و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم، دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت تو خالی، پوستهای بیش نیستند، و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند.
سال بلوا - عباس معروفی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر