محمود دولتآبادی (10 مرداد 1319)
نویسنده، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس و بازیگر تئاتر است. دولتآبادی از جمله
هنرمندانی است که در فعالیتهای سیاسی نیز حضور پررنگی دارد. دولتآبادی نویسندگی
را در سال 1341 با داستان کوتاه «ته شب» (منتشرشده در مجله آناهیتا) آغاز کرد. او
کارش را با داستانهای کوتاه و بلند، نمایشنامه و سفرنامه ادامه داد؛ تا در سال
1357 به اوج کار خود رسید. در این سال نگارش رمان 10 جلدی کلیدر آغاز شد و تا سال
63 بهطول انجامید. اولین رمان دولتآبادی – جای خالی سلوچ – در سال 58 منتشر شد. او داستان این
رمان را طی 3 سال در زندان ساخته و پرداخته کرد؛ و پس از آزادی، طی 70 روز آن را
نوشت. جدیدترین کتابهای دولتآبادی بنیآدم، گفتگو: این گفتوسخنها و طریق بسمل
هستند.
دولتآبادی خود را نویسندهای رئالیست با
تاویلی شخصی از این مکتب میداند. (نقل از: ما نیز مردمی هستیم). «جای خالی سلوچ»
نیز رمانی رئالیستی محسوب میشود. هرچند نویسنده برای تکوین داستان از مکاتب
سمبولیسم، ناتورالیسم، سورئالیسم و پستمدرنیسم نیز بهره گرفتهاست.
مهمترین شاخصههای زبان روایت در جای
خالی سلوچ:
1.
کهنگرایی واژگانی: بگسلد – چمبر – خلیده – میانباشت
2.
افعال پیشوندی: فروخاستن – برتافتن – واجستن
3.
نحو کهن: درشت استخوان بود مرگان.
4.
بومیگرایی واژگانی: بانوج – بیاج – تیار – شلات
5.
جملات کوتاه: برف بند آمده بود. آسمان ساکت بود. دمکرده و ساکت. ابرفشرده و
یکدست. همچنان آسمان ایستاده بود.
6.
عبارتهای توضیحی پایانی: چنان محکم روی زمین نشسته بود. افعی روی گنج.
7.
تشبیهات خاص: قلبش میتپید. تکهذغالی گداخته در سرماهای نیمشب...
«یکی از کارهای باارزش و واقعی که در آن ]کلیدر[ صورت گرفته، عرضه یک زبان تازه به
فرهنگ و ادب ماست؛ یعنی از یک زبان محلی، یک زبان ادبی ساخته است.» - مهدی اخوان
ثالث
جای خالی سلوچ
درونمایه: زندگی فلاکتبار یک زن، که در نبود شوهرش با مشکلات و سختیها میجنگد تا
خانوادهاش را حفظ کند.
پیرنگ: یکروز صبح، مرگان از خواب بیدار شده و متوجه غیبت شوهرش سلوچ میشود. سلوچ
بهخاطر وضع نامناسب اقتصادی، حاصل از سیاستهای دولت، خانواده خود را ترک کرده
است. غیبت سلوچ، زندگی بدون پشتوانه پدر را برای مرگان و سه فرزندش در فضای خشن
روستا دشوار میکند. پا گرفتن اصلاحات ارضی توسط حکومت و از دست رفتن زمین کوچک
خانواده، فلاکت را به اوج خودش میرساند و درنهایت، توالی حوادث داستان، چارهای
جز مهاجرت پیش پای مرگان نمیگذارد.
زاویه دید: دانای کل (سوم شخص)
فضا (صحنه): همانند اکثر آثار دولتآبادی، داستان در فضای روستایی منطقه خراسان جریان
دارد؛ و فضاسازیها، فقر را به خوبی نشان میدهد.
مضمون: بستر اصلی داستان «جای خالی سلوچ» تحولات ویرانکنندهای است که پس از اجرای
اصلاحات ارضی در روستاهای کشور بهوجود آمد.
کشمکش:
1.
جسمانی: مانند آنچه بارها میان ابراو و عباس رخ میدهد. و درگیری مرگان و
سردار.
2.
ذهنی: آنچه در اندیشههای مرگان میگذرد.
3.
عاطفی: احساس مرگان نسبت سلوچ.
شخصیتها: در کل، بیش از 30 شخصیت در این داستان حضور دارند.
اصلی – آشکار: مرگان
اصلی – پنهان: سلوچ
فرعی: عباس، ابراو،
هاجر، ملا امان، سردار، سالار و...
دولتآبادی برای توصیف
شخصیتها از اعمال و کردار آنها استفاده میکند، و کمتر به شرح و تفسیر میپردازد.
مرگان، بهعنوان شخصیت اصلی و آشکار این داستان، شخصیتی پویا محسوب میشود. گفتوگو
در جای خالی سلوچ مهمترین عامل برای شناخت شخصیتهای داستان است.
پایانبندی: حضور خیالی سلوچ و کوچ مرگان - از متن: «...مرگان همچنان بر لب جوی
نشسته ماند؛ چشم به درازنای جوی، کسی میآمد. مردی میآمد. جنازهای میآمد. آدمی
پوشیده در شولایی خونآلود... –آنجا برای زنها هم کار هست؟»
برشی از کتاب: صفحه 293 جای خالی سلوچ
زخمی اگر بر قلب بنشیند؛
تو، نه میتوانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی. زخم
تکهای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را
باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.
عباس و درد یکی هستند. یکی بودند. یکی شده بودند. مگر میشد از هم جداشان کرد؟ مگر
میشد؟ عباس، درد بود...
رحمان نقیزاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر