ای پُر از من! من ِ دور از تو چنان از پوچی
شدهام پُر که نفسهای زمان از پوچی
ای پُر از من! من ِ بعد ِ تو چنان از خالی
شدهام پُر که دل و دست و زبان از پوچی
شده سرریز و بلند است مرا تا به ابد
ناله آی امان آی امان از پوچی
نیستی و من و اوزان و قوافی هیچیم
بازگرد و همه را وابرهان از پوچی
نیستی بیتو ردیف غزل وحشی من
شده چون بانگ جرس، جامهدران از پوچی
بازگرد ای تو که باز تو لبالب بشوم
آنچنان از تو لبالب که جهان از پوچی
دمهای بیوادَم - علیاکبر یاغیتبار - نیماژ