•
مطالبی که مترجم، در مقدمه دربارهی
کاشینسکی نوشته، و ترجمه کرده است، باعث شد بهاین فکر بیافتم که چرا تا امروز
نوشتهای از این نویسنده را نخواندهام. کاشینسکی در «بودن» دنیای طنزآلودی خلق
کرده است، که در آن سیاستمردان و سیاست بینالملل را بهسخره میگیرد! البته این
ظاهر کار است و عمیقتر اگر که نگاه کنیم، سیاستپیشهگانِ «بودن» را میتوان به
اکثر مردمِ امروز تعمیم داد. آنچه که ما در روابطمان با دنیای پیرامون انجام میدهیم،
در «بودن» طنز-طور بهنقد کشیده شده است. اینکه کاشینسکی از سیاستمردان برای
بیان دیدگاهش استفاده کرده، شاید ریشه در گذشته خودش و سرگذشتاش داشته باشد. «بودن»
ادبیات روان و صیقلخوردهای دارد، و میشود کل کتاب را یکجا و با لذت خواند؛ و
خسته نشد. این رمان مصداق عینی «کم گوی و گزیدهگوی چون دُر» است! تا زمانی که
کتاب را تمام نکرده بودم، یا بهقول «جان برکهام» زمین نگذاشته بودم، معنای این
جملاتِ برکهام در «ساتردیریویو» را نمیفهمیدم: «تا زمانی که کتاب را زمین
نگذاشتهاید، درنمییابید تصویرمان در آینهی کاشینسکی چقدر تکاندهنده است... این
کتاب همچون یک اثر هنری جاودان خواهد ماند.» و سخن آخر در این بخش این که، اگر از
خواندن این کتاب لذت بردید، شاید خواندن «مردی با کبوتر» رومن گاری هم برایتان
خالی از لطف نباشد. { http://goo.gl/RBW0J7 }
• «بودن» ماجرای مرد چهل سالهایست که
اندکی از لحاظ ذهنی مشکل دارد. «چنس» از کودکی در خانهی پیرمرد ثروتمندی بزرگ
شده و چیزی از دنیای خارج از خانه نمیداند. تنها پل ارتباطی او با دنیا، تلویزیون
است، که چنس مشتاقانه تمام برنامهها را دنبال میکند و همین مسئله بعدها در
مواجههاش با دنیای بیرون و آدمهای جدید، بهکمکاش میآید. تا جایی که چنسِ بیسواد
و کمتوان ذهنی، فقط با چیزهایی که از تلویزیون یاد گرفته است، در عرض چهار روز
سرمایهدار، مشاور رییسجمهور ایالات متحده و سخنرانی زبده میشود، که رسانههای
دنیا برای یک لحظه سخنرانیاش سر و دست میشکانند! ماجرای کتاب از آنجایی آغاز میشود
که با مرگِ پیرمرد، چنس مجبور میشود باغ و خانه امناش را رها کند و از خانه
بیرون بیاید...
• بهنظرم بخش «درباره کاشینسکی» و پشتجلدِ
کتاب، به یک ویراستاری مجدد نیاز دارند.
• بودن ِ یرژی کاشینسکی را نشر آموت، با
ترجمهی مهسا ملکمرزبان منتشر کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر