خانم وارن
گفت: «متاسفم آرنولد. همینالان مادرت زنگ زد. راجعبه خواهرته. اون فوت کرده.»
گفتم:
«منظورتون چیه؟» میدانستم منظورش چیست، اما میخواستم چیز دیگری بگوید. هرچی
باشد.
خانم وارن
گفت: «خواهرت رفته.»
گفتم: «میدونم
خواهرم رفته. الان تو مونتانا زندگی میکنه.»
میدانستم
احمقم. اما پیش خودم فکر میکردم اگر احمق بمانم، اگر واقعیت را قبول نکنم، واقعیت
دروغ از آب در میآید.
شرمن الکسی از
زندگی واقعی خودش استفاده کرده تا رمانی طنز از زندگی یک پسربچهی سرخپوست که
عاشق کاریکاتور کشیدن است، بنویسد. آرنولد اسپریت جونیور، نوجوانی از قبیلهی
اسپوکَن است که برای تحقق رویاهایش، به قبیلهی خود پشت میکند و برای تحصیل به
مدرسهی سفیدپوستها میرود. کل کتاب آنقدر جذاب و خواندنی و دلچسب است که 277
صفحهاش را در یکروز خواندم! تصویرگری کتاب را هم «اِلـِن فورنی» انجام داده و در
پایان کتاب، مصاحبهای هم از او منتشر شده است. «خاطرات صددرصد وقعی یک سرخپوست
پارهوقت» را نشر افق با ترجمهای از رضی هیرمندی منتشر کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر