* این
نوشته ممکن است قسمتی از داستان را لو بدهد. پس اگر سریال را ندیدهاید و تصمیم
دارید در آیندهی ِ نزدیک ببینید، لطفا این صفحه را ترک کنید! *
1.
در مورد سریال Breaking Bad نقدهای زیادی نوشته شده که قریب بهاتفاق مثبت بودهاند و از IMDB هم امتیاز 9.5 گرفته، و خلاصه اینکه بسیار مورد ستایش قرار گرفته
است. من هم در این نوشته سعی ندارم بر این سریال نقد بنویسم. فقط حین مشاهده سریال
چند نکته یادداشت کردهام که دوست داشتم در موردشان بنویسم.
2.
«بریکینگ بد» با انتخاب و اجبار شروع میشود. شروع داستان، روایت
انتخابی از روی اجبار برای یک معلم شیمی ِ در آستانه مرگ است؛ آخرین تلاش یک مرد
برای خوشبختی خانواده. اگر والتر وایت را سوای کاراکتر تلویزیونی بودن، یک انسان
واقعی تصور کنیم، شاید جایی به این سوال رسیده باشد که «آیا این فداکاری برای
خانواده ارزش داشت؟». شاید فصل اول تنها جاییست که اثر پشیمانی در والتر ظاهر میشود.
3.
هرچه جلوتر میرویم رابطه جسی و والتر عمیقتر میشود.
بیرحمانه است، اما میشود تصور کرد که علاقه والتر به جسی بهخاطر پسرش است.
منظورم این است که والتر از این رابطه برای جبران تجربیاتی استفاده میکند که هیچگاه
نتوانسته بهعلت معلولیت پسرش تجربه کند (هیجانات و ماجراجوییها). این رابطه در
زندگی والت چنان ریشه میدواند که برای حفظ اش هرکاری میکند. حتی یکجا تاکید میکند
که جسی جزو خانوادهاش محسوب میشود.
4.
فصل دوم با پذیرش شرایط موجود شروع میشود. والتر
فهمیده که بهترین تولید کننده شیشه است و از این موضوع برای حس زنده بودن استفاده
میکند. رفته رفته نقش خانواده در تصمیم والتر کمرنگتر میشود و تا آنجا ادامه
مییابد که در فصل آخر والتر در مقابل همسرش – اسکایلر – اعتراف میکند:
“ I did it for me. I liked it. I
was goof at it and I was really – I was alive.”
5.
جایی خواندم که اصطلاح Breaking Bad در واقع در زبان بومیان
ایالتهای جنوبی امریکا بهمعنای «انحراف از مسیر اصلی» است؛ یعنی استفاده از
میانبرهای سختتر برای زودتر به مقصد رسیدن. تولید شیشه داستان فرعی و جانبی سریال
است و در اصل به زندگی و سختیهاش میپردازد؛ جایی که مردی با سرطان و مرگ درگیر
است، دروغ میگوید، قانونشکنی میکند تا بهچیزی که گمان میکند حقش از زندگیست،
برسد.
6.
یکی از اتفاقات مهم و تاثیرگذار فصلهای آغازین، مرگ
«جین» است. این اتفاق نقاب از صورت والتر برمیدارد که چقدر میتواند بیرحم باشد
و در عین حال تاییدیست به علاقهاش به جسی و اینکه احساس جسی به جین را برای
رابطهشان سدی میبیند. و همچنین نقطه شکستیست در زندگی جسی که نگاهش را به مرگ
تغییر میدهد. این موضوع تا آخر سریال دامنگیر جسی میماند و با قتل «گیل» به اوج
خودش میرسد.
7.
والتر اسم خیابانی «هایزنبرگ» را برای ادامه فعالیتش
انتخاب میکند و الینه شدنش با این اسم در دیالوگی که با یکی از روسای کارتل دارد
بهعینه دیده میشود:
“
Walter: Now say my name.
Declan:
You’re Heisenberg.
” Walter:
You’re goddamn right.
8.
دروغها و خیانتها به نزدیکترین آدمهای زندگی نقش
مهمی در داستان سریال دارند. دروغهایی که والتر به اسکایلر، جونیور، هنک و ماری و
حتی جسی میگوید، دروغهایی که هنک میگوید، پنهان کاریهای اسکایلر، دزدیهای
ماری و ... . میان این همه، خیانت اسکایلر و رابطهاش را «تد» بدجوری توی ذوق میزند!
وقتی آن همه تلاش والتر برای حفظ خانواده را میبینی و در عوض بهجای قدردانی،
مورد خیانت واقع شدن نصیبش میشود، ناراحتت میکند.
این اتفاق از آنجایی کلید میخورد که والتر خانهنشین میشود و اسکایلر
کارمند. اسکایلر موقعیت شغلی خاص شوهرش را بهانه میکند تا رابطه جنسی با رئیسش را
توجیه کند، اما در واقع زیادهخواهیهای اسکایلر است که کار را به آنجا کشانده
است. مرگ قریبالوقوع والتر، ثروتمند و خوشتیپ بودن تد و زندگی بهتری که میتواند
کنارش داشته باشد، دست به دست هم میدهند تا از اسکایلر یک «ج... یِ فرصتطلب»
بسازند. ولی خب جایی هم میرسد که اسکایلر بفهمد خوشیها و چیزهای خوب کوتاهمدت
هستند. در این میان، مطلبی که نتوانستم درک و هضم کنم اصرار والتر بر ماندن
اسکایلر در زندگیاش بود. شاید فکر کنید که خیلی غیرمنصفانه به شخصیت اسکایلر
پرداختهام، اما اگر یادداشتهای موجود در اینترنت را بخوانید، خواهید فهمید که در
کل دنیا هم اسکایلر شخصیت نهچندان محبوب و حتی منفوریست!
9.
کاراکتر مورد علاقه من در این سریال «گاس» بود. مردی
خونسرد، با برنامه، با قوانین خاص خودش و با ذهنی که توانایی بازی در استراتژیهای
چند لایه و عمیق را دارد. صحنهای که گاس قبل از مرگ کراواتش را مرتب میکند را هم
خیلی دوست داشتم!
10. داستان رفته رفته جا میافتد
و اتفاقات خاص، سریال را خطر کلیشه و تکرار و دستکاریهای نامعقولانه حفظ میکند.
شخصیتهای خاکستری این سریال بر خلاف شخصیتهای مطلقا سیاه و مطلقا سفید خودمان،
داستان را باورپذیرتر میکند. اپیزودها شروع غیرمنتظرهای دارند و تا آخر میخکوبت
میکنند.
11. اپیزود ششم از فصل
چهارم، دیالوگی دارد که یکی از بهترین دیالوگهاییست که به عمرم شنیدهام. این
دیالوگ بهقول خارجیها بد - اس بودن والتر را بهوضوح نشان میدهد!
“
You clearly don’t know wgo you’re talking to, so let me clue you in. I’m not in
danger, Skyler. I am the DANGER. A guy opens this door and gets shot, and you
think that of me? No! I am the one who knocks. ”
12. اپیزودهای پایانی فصل
چهارم فوقالعاده بودند؛ مخصوصا خندههای هیستریک والتر وایت در زیرزمین خانهاش.
و وقتی که همهچیز تمام شد و بهظاهر دیگر تهدیدی باقی نمانده بود، با خودم گفتم:
« خب دیگه بسه! دیگه هیجان بسه، همه برید پی زندگیتون، بذارین ما هم زندگیمون رُ
بکنیم!»، ولی وقتی والت گفت: «من بُردم»، فهمیدم که هنوز به نهایت آدرنالین نرسیدهایم!
“Walter:
It’s Over. We’re safe.
Skyler:
What happened?
Walter:
I won.”
13. والتر ِ فصل پنجم دیگر
کاملا عوض شده است. مردی که فقط 737.000 دلار پول لازم داشت، حالا به پنج میلیون
رضایت نمیدهد و کاملا روشن است که میخواهد اشتباهات گذشته و از دست دادنهاش را
جبران کند. والتر ِ فصل پنجم، عقدههای فروخوردهاش را تمام و کمال آزاد میکند.
شهوت قدرت رهایش نمیکند. میخواهد که فرمانروایی بکند. در سویی دیگر، جسی 180
درجه برخلاف والتر تغییر کرده است. از قدرت و پول خسته شده و در رفتارش پشیمانی از
گذشته موج میزند. در این انحراف از مسیر اصلی، شخصیتها با شیب آرامی در مسیر
تغییر گام برمیدارند و به اپیزودهای پایانی فصل پنجم میرسند.
14. تمام شدن سریال، پایان تلخ
یک امپراتوری بود. در سکانسهای پایانی، والتر داشت با تجهیزات تولید شیشه عشقبازی
میکرد! یک لحظه تصویر خودش را در یکی از همان وسیلهها دید و همانجا هم مُرد.
صحنهای که والتر خودش را در آیینهی ِ تجهیزات تولید شیشهاش میبیند، من را یاد
سکانسی انداخت که مقابل اسکایلر اعتراف میکرد که بهخاطر خودش و حس زنده بودن
تمام این کارها را انجام داده است. والتر خیلی پیشتر مرده بود و این هایزنبرگ بود
که زندگی میکرد.
“I’m
not in the meth business. I’m in the Empire business.”
15. اهل امتیاز دادن
نیستم؛ یعنی علمش را هم ندارم، ولی اگر بخواهم نگاهی مقایسهای میان این سریال و
سایر سریالهایی که دیدهام داشته باشم و فیلمبرداری، کارگردانی، خط داستان،
دیالوگهای فوقالعاده، شخصیتپردازی، هیجان و تعلیق و غافلگیری و سایر نکات ریز
و درشت سریال را مدنظر بگیرم، امتیازی بالای 9 به این سریال میدهم. امتیازهای
بالاتر را هم نگهداشتهام برای سریالهایی که هنوز تولید نشدهاند!
16. جایی ادعا کرده بودند
که بریکینگ بد بهعنوان «باارزشترین سریال تاریخ» در کتاب گینس ثبت خواهد شد. همچنین
در حاشیه این سریال نکات جالبی مطرح شده میتوانید در سایتها و وبلاگهای تخصصی
نقد فیلم و سریال بخوانید.
صفحه Breaking Bad در IMDB +
خداحافظ ضد قهرمان دوستداشتنی.
* غیر مرتبط: «برای ِ خاطر ِ پرستوها» +