«... به من بگو
در چمدانی که
با خودت بردی
میانِ
تاروُپودِ پیراهنت
بین دستهات
جایی حوالی
شانههات
کلمههای من
جا نمانده؟
که با رفتنِ
تو
این قلم
بریده مینویسد
و
نمینویسد
و نمینویسد
و نمینویسد.»
• چاپ اول مجموعه شعر «از این سَلانه مردن»
سرودهی آیدین پورضیایی، را انتشارات کتاب کولهپشتی بهار 1394 منتشر کرده است. مخاطب
شعرهای آیدین، زلف و چشم و ابروی یک زن نیست! زمختی و خستگی و ابهت یک مرد است. و
چقدر خوب بود خواندن عاشقانههایی از جنس یک زن، در میان این همه کلام مردانه که
این روزها بهنام شعر منتشر میشوند. عشق در این مجموعه، در قالب طبیعت ریخته شده
و از عناصر طبیعت زیاد استفاده شده است. البته ناگفته نماند که من بهشخصه شعرهای
غمگینتر را میپسندم؛ و بهجبر جنسیت هم شعرهایی با مخاطبِ زن را بیشتر دوست
دارم! اینها را گفتم که بگویم به مخاطب این شعرها حسودیام میشود! اینکه خودم
شعرهای غمگین و مردانه را دوستتر دارم، دلیل نمیشود دوست نداشته باشم که مخاطبِ
عاشقانهای شاد و آرام باشم!
«قناعت را
ارثیه از مادر
دارم
که فقط
دلم میخواهد
هوا کمی سرد باشد
و تو
آن لباسی را
بپوشی
که در هر جیبش
بهاندازهی
دو دست
جا هست»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر